نمایشگر دسته ای مطالب

بازگشت به صفحه کامل

کرسی علمی-ترویجی با عنوان «مسئله صدق و کذب در گفتمان ادبیات؛ رویکردی فلسفی-تحلیلی»

کرسی علمی-ترویجی با عنوان «مسئله صدق و کذب در گفتمان ادبیات؛ رویکردی فلسفی-تحلیلی»

   

    جلسه کرسی ترویجی راس ساعت 10:00 آغاز شد. در ابتدای جلسه دکتر مرتضی حسنی نسب مدیر جلسه به حاضرین در جلسه خیر مقدم گفت و ضمن معرفی استادان ارائه‌دهنده و ناقدان، درباره ارائه موضوع کرسی به حضار توضیحاتی داد. در ادامه ایشان، از ارائه دهنده کرسی دکتر محمد غفاری خواست تا مباحث خود را آغاز نماید. در ادامه دکتر غفاری پس از خیر مقدم و تشکر از حضار مباحث خود را آغاز کرد. در مفهوم «صدق و کذب در فلسفه و منطقه»  سه نظریه وجود دارد: نظریه مطابقت با واقعیت بیرونی، نظریه کاربردنگرانه (پراگماتیستی)، نظریه اثبات‌پذیری که نظریه انسجام پذیری است. سپس اشاره‌ای به پیشینه بحث پرداختند. آثار ادبی خیال‌آفرین هستند؛ این خیال‌آفرینی در برابر واقعیت است. هدف ادبیات عرضه بصیرت یا بینش هیجانی است و نه اطلاعات واقعیت بنیاد. تمایز رونه دکارت بین دو نوع واقعیت؛ 1-واقعیت موضوعی (بالقوه): ایده چیزی بدون در نظر گرفتن وجود مادی و عینی آن؛ مانند: اژدها یا تک‌شاخ. 2-واقعیت صورت‌مند (بالفعل): چیزی که واقعا و با صورت مادی مشخص و عینی وجود دارد؛ مانند: اشیای مادی. نظریه گفت‌کنش جان سرل نیز بر همین پایه است «وضعیت منطقی گفتمان خیال‌آفرید». کاذب‌ترین نوع شعر نیکوترین نوع آن است. یا نظامی این چنین می‌گوید: «در شعر مپیچ و در فن او / چون اکذب اوست احسن او». یا نلسن گودمن: «خیال‌آفریدگی کذب واقعی ادیبانه است». ارزش اخلاقی و اجتماعی شعر از دیدگاه قرآن‌کریم؛ سوره «شعراء» آیات 224 تا 227: «و این پیامبر شاعر نیت زیرا شاعران را گم‌راهان پیروی می‌کنند. مگر ندیده‌ای که شاعران در هر وادی سرگردان‌اند و چیزهایی بر زبان می‌آورند که خود بدان‌ها عمل نمی‌کنند، مگر آنان که ایمان آورده، کارهای شایسته کرده، خداوند را بسیار یاد کرده، و هنگامی که ستمی بر ایشان رفته داد خویش ستانده باشند؟ آنان که ستم روا داشته‌اند بدانند به چه بازگشت‌گاهی بازخواهند گشت.»

*نقد دکتر علی عباسی:

کار شما بسیار عالی بود و یک خوانش خیلی خوبی را انجام دادید. بهتر بود کار را به عنوان جریان‌شناسی انجام دهید و جریان‌شناسی هم بیشتر از تفکرات غرب بود تا تفکرات جامعه ما. بحث شما روی صدق و کذب است. عنوان شما عنوان بسیار خوبی است. شما بر این باور هستید که زبان به چیزی که وجود دارد، سخن می‌گویید. شما بر این باور هستید که زبان فاصله‌دار است؟ اگر فاصله‌دار است، بحث صدق و کذب می‌آید و اگر نیست بحث چیز دیگر است. در تعریف مشخص کنید که تعریف از زبان چیست؟ آیا رابطه قراردادی است یا نه؟ بهتر بود یک تعریفی از ادبیات می‌آوردید. مسئله بعدی خیال واقعیت بود؛ در تفکرات غرب خیال زاده فکر انسان است و نه خالق ولی در تفکرات ما خالق فقط خداوند است. شاعر، هنرمند و ادیب کشف می‌کنند نه خلق. پیشنهاد می‌دهم؛ میزان و شاخص از صادق و کاذب بودن چیست؟ چه خوب است تفاوت خیال از منظر غربی و ارانی مشخص شود؟

*نقد دکتر حجت‌الله امیدعلی:

  به طور‌کلی ما پیوسته در نظریه‌ها نفس می کشیم و طبق نظریه‌ها زندگی می‌کنیم. دز زمینه ادبیات، فلسفه ادبیات و نظریه ادبی هر دو یکی است نقد ادبی هم با این دو منطبق است. به طور کلی هر خواننده‌ای متن را بر طبق نظریه‌ای می‌خواند از کسی که در ادبیات سواد کمتری دارد گرفته تا انکه ادبیات را به صورت حرفه ای دنبال می کند. همه اینها متن رو براساس نظریه ای میخوانند و اظهار نظر میکنند. حال سوال اینجاست چه کسی راست می گوید؟ و معیار صدق و کذب این نظریه ها چیست؟! همه چیز به اقناع برمیگرددکلا در هنر ما در گرو این هستیم که چه نظریه ای ما را اقناع می کند پس در ادبیات بحث اقناع بسیار مهم است. ما وقتی می گوییم بلاغت؛ بلاغت یعنی مقتضای حال؛ مقتضای حال یعنی اینکه بتونیم مخاطب را اقناع کنیم. بنابراین کل نظریه های ادبی که داریم حرف ها و تلاش هایی بوده که در شرایط تاریخی و فرهنگی و ... عده ای را اقناع کرده است. بنابراین اگر گزاره های عاطفی و هنری و ادبی (حتی اثباتی و علمی) ما را قانع نکرد کاذب است. برای چه کسی کاذب است؟ برای همان کسی که اقناع نشده نه برای همه... مثلا در ادبیات فارسی شطحیاتی که در ادبیات عرفانی دیده می شود؛ مثل انا الحقی که حلاج بر زبان آورد... عده ای که با حرف او اقناع شده اند می گویند قطره دریاست و دریا چیزی از اجتماع قطره ها نیست و عده ای هم حرف او را قبول ندارند و می گویند قطره کجا دریا کجا... خیال حوصله بحر می پزد هیهات.... چه هاست در سر این قطره محال اندیش. در این دست گزاره ها عامل صدق یک امر درونی است و برخاسته از ساختار و ترکیب و زمینه گزاره. و در مرکز این نوع گزاره ها نوعی ادراک بلا کیف وجود دارد. و اینطور نیست که بگوییم حتما و الزاما باید اندیشه ما اقناع شود که بگویم گزاره صادق است یا باور ما اقناع شود که بگویم صادق است نخیر... ممکن است احساس ما اقناع شود... و این طور نیست اقناع شدن ما پیوسته و ماندگار باشد تا زمانی که اقناع باشیم آن گزاره برای ما صادق استبنابراین غربال تاریخ نظریه های محتلف را الک می کند و آنهایی که توانستند مخاطب را اقناع کنند به حیات خود ادامه می دهند اگر نتوانستند اقناع کنند به دست فراموشی سپرده می شوند. به عنوان مثال نظریه نظم جرجانی از قرن 5 تا حال حاضر به حیات خود ادامه داده است چون حرف های این نظریه توانسته پاسخ گوی طیف وسیعی از مخاطبان باشه و آنها را اقناع نگه داشته است. حرف های این نظریه در دوران جدید هم در قالب نظریات جدید ارائه شده است. همین فرمالیسم های روس. حرف فرمالیست ها اینه که ادبیات کلا فرم است.معنی همان فرم است این حرف بسیار دقیقی است. یعنی اینطور نیست که ما معنایی را مستقل از فرم داشته باشیم. یک مثال می زنم: بارها این موضوع تکراری را در ادبیات شنیده ایم «به دلیل مشغول بودن به معشوق حواسم به عبادت نبود» این یک تم تکراری است؛ در ادبیات غنایی و حتی در ادبیات عرفانی... ولی وقتی حافظ میگه: رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود... آیا کسی میتواند تمام ظرائف و معانی موجود دراین بیت حافظ را با فرمی متفاوت از این فرم بیت ارائه دهد؟ مسلما نه. مثال بارزتری میزنم: اینکه میگوییم قرآن معجزه است چرا معجزه است؟ مثلا وقتی سوره تکویر را میخوانیم  آیا تمام معانی و ظرائف و زیبایی های موجود در این سوره را می توانیم با شکل وفرم و زبانی دیگر ارائه دهیم. قطعا نه! پانزده قرن است که این اتفاق نیفتاده و طبق ایات قران این اتفاق هم نمی افتد بنابراین همین شکل قرآن معجزه است قران به همین شکلی که هست معجره است هرچه که است در همین شکل و فرم و ساختار است...

بنابراین معنا در هنر و در ادبیات همان فرم و صورت مسحور کننده است اگر کسی با این فرم و ساختار اقناع شد گزاره را صادق می داند اگر اقناع نشد آن را کاذب می داند. و در آخر باید عرض کنم در ادبیات می شود این طور گفت: همه صورخیال را می توان خلاصه کرد و به تشبیه رسید در تشبیه هم مهم ترین رکن وجه شبه است و زیرساخت وجه شبه ها حسن تعلیل است. این حسن تعلیل عمل اقناع را انجام میدهد. مثلا اگر شخصی در خطاب به معشوقش بگوید: «در کویر قلبم تو تنها درختی» بر اساس یک حسن تعلیل این فرم سخن شکل گرفته است و اگر باز بگوید «در کویر قلبم تو تنها شتری» باز بر اساس یک حسن تعلیل این تشبیه شکل گرفته است.

*جواب دکتر محمد غفاری:

بحث صدق و کذب، بحث محتوای گزاره است و گزاره‌ها را به فرمول‌های سوری و نرمال ایجاد می‌کند.

 در پایان آقایان دکتر احمدیان، دکتر یزدانی، دکتر صباغی، دکتر گلی و خانم دکتر رجبی با ارائه‌دهنده به پرسش و پاسخ پرداختند.